یا رقیه
ای قلم در دست من امداد کن
سینه ام تنگ آمده فریاد کن
ای قلم در دست من اعجاز کن
سفره ی درد دلم را باز کن
یاد بوذر فکر سلمانی مکن
گبر شو دیگر مسلمانی مکن
این خوارج مهر ذلت می زنند
با نماز و روزه گولت می زنند
میهمان جهل و ننگت می کنند
با سجود و ذکر رنگت میکنند
این سیه کاران پی بی دردی اند
در پی خونخواری و نامردی اند
اینقدر نا پختگی خامی مکن
فکر رسوایی و بدنامی مکن
اینقدر در سایه ی غفلت مباش
زیر بار منت و ذلت مباش
شعله شو فریاد شو بیداد شو
بال بگشا از قفس آزاد شو
اهل سوز و رنج اهل درد باش
لااقل یک ساعتی را مرد باش
آشکارا شد چو از هم نیک و زشت
بعداز این دیگرقلم خود مینوشت
بارالها خوان خود را باز کن
با عزیزانت مرا دمساز کن
با نگاهت بی ریا و ساده کن
گردنم زنجیر زن قلاده کن
جای خاموشی تو فریادم بده
راه و رسم عشق را یادم بده
ناگهان پروردگار خوب و زشت
روی برگ کاغذین من نوشت
دوست داری مست و مجنونت کنم
تا ابد بر خویش مدیونت کنم
با می یم پر شور و شینت می کنم
مست فرزند حسینت می کنم
با بلا و غم قرینت می کنم
با رقیه هم نشینت می کنم
دختر گیتی سلامت می کنم
شش دنگم را به نامت می کنم
یا رقیه غرق یاست می کنم
ای سه ساله التماست می کنم
هر کجا رفتم جوابم می کنند
یا که با طعنه خرابم می کنند
بیش از این مگذار تنهاتر شوم
در میان خلق رسواتر شوم
چشم مظلومت خرابم کرده است
پای مجروحت کبابم کرده است
سیدم من عمه پیشم رو مگیر
در خیالم دست بر پهلو مگیر
هستیم را من فدایت می کنم
شانه هایم را عصایت می کنم
می شود آیا خدایی ام کنی ؟
یا رقیه کربلایی ام کنی ؟
می روم آنجا ثنایت می کنم
پیش بابا من دعایت می کنم
شعر از شاعر بزرگوار و ارجمند سیدامیرحسین میرحسینی
منبع : http://roghayeh.net